و در آن کرم و وفا و خرد و سخای خود را منعکس نموده است، این نامه را به او بده تا آن را مطالعه کند و اخلاق و رفتار نویسنده اش را در لابلای سطور آن جستجو نماید، اگر به نویسنده آن تمایل پیدا کرد و تو نیز مایل بودی، من از طرف نویسنده نامه وکالت دارم که او را از تو ابتیاع کنم».
بشر بن سلیمان می گوید، من همه دستورات سرور خودم امام هادی علیه السّلام را به طور کامل انجام دادم، همین که آن کنیز در نامه نگریست به شدت گریست و به «عمروبن یزید» گفت:
«باید مرا به نویسنده این نامه بفروشی». و سوگند یاد کرد که اگر از فروختن او به صاحب نامه خود داری کنی در معرض تلف قرار خواهد گرفت.
آنگاه من در مورد قیمت کنیز با برده فروش وارد مذاکره شدم و سرانجام به همان مبلغی که مولایم در چنته همراه من فرستاده بود به توافق رسیدیم.
آنگاه آن بانو را در حالیکه شاداب و خندان بود از او تحویل گرفتم و به خانه ای که در بغداد می رفتم بردم.
آن بانو از شدت خوشحالی آرام نداشت، نامه امام هادی علیه السّلام را بیرون آورد، آن را می بوسید و بر صورت خود می نهاد و دست بر آن می کشید.
با شگفتی به او گفتم: «نامه ای را می بوسی که صاحبش را نمی شناسی؟!!».
آن بانو پاسخ داد: ای عاجز و ناتوان از شناخت مقام اولاد پیامبران، خوب گوش کن و به گفتارم دل بسپار تا به حقیقت راه یابی:
من «ملیکه» دختر «یشوعا» پسر قیصر رومم، و مادرم از